از گذشته هایمان چیزی باقی نمانده....

ساخت وبلاگ

از خاطرات ، از گذشته هایمان چیزی باقی نمانده
جز حسرت  و یک دل شکسته!
تمام قصه ما خلاصه میشود در قلب بی وفای تو
من سخت ترین شبها را گذراندم و با 
چشمهای پر از اشکم ، میخندیدم به عشقمان
آن زمان که قلبت برایم میتپید، قلب من از تپش افتاد
پس همان بهتر، اینک قلبم برای خودم میتپد
خسته ام ، دیگر نمیگویم که دل شکسته ام ، نمیخندم به گذشته ها
نمینویسم از خاطره ها ، به یاد نمی آورم آن لحظه ها....
میخواهم در حال خودم باشم ، میخواهم برای یک بار هم که شده از عشق متنفر باشم
تو کاری کردی که حتی اگر روزی ببینمت دیگر نمیشناسمت!

 

کلبه ارزوی من...
ما را در سایت کلبه ارزوی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yosefx7o بازدید : 37 تاريخ : شنبه 4 خرداد 1398 ساعت: 16:34